عشق واقعی

دختري مي رفت ، پسري او را ديد و دنبال او روان شد .
دختر پرسيد که چرا پس من مي آيي ؟ پسر گفت : بر تو عاشق شده ام .
دختر گفت : بر من چه عاشق شده اي ، خواهر من از من خوبتر است و از پس من مي آيد ، برو و بر او عاشق شو . پسر از آنجا برگشت و دختري بد صورت ديد ، بسيار ناخوش گرديد و باز نزد دختر رفت و گفت : چرا دروغ گفتي ؟ دختر گفت : تو راست نگفتي . اگر عاشق من بودي ، پيش ديگري چرا مي رفتي ؟

بی عنوان ............

درد دارد وقتے كه من عاشقانہِ هایم رامی نویسم   
دیگران یاد عشقشان مے افتند... 
  اما تو ....  
بیخیالے...

جلسه امتحان عشق!!!!

ببین من عاشقتــــم خُــــــب...

دختر اســـت دیگر...
گاهی دلـــش می خواهد
بهــانه های الکـــی بگیــرد
به هـــوای ٍ آغـــوش ٍ تو

شــانه هــای ٍ تو...
...
که بعــد ، تــو

آرام
خیــــلی آرام

در گوشـــش زمـــزمه کنـــی:
ببین من عاشقتــــم خُــــــب...

 تو را دوست دارم

امشب باز هم دلم سراغ تو را گرفت

قلبم .....

قلبـــــــــــــم

مثل قبـــــــــرم فقط جای یه نفـــــــره

قاصدک امانت دار.....



عاشقانه هایت

بوسه هایت

نگاه هایت را برایم 

به دست قاصدڪـ بسپار امانت دار خوبیست

تمامش را می رساند


فقط ڪـاش توهم همراهش بودی
 

تنها منتظرم ..........

باران که میبارد تمام کوچه های شهر پر از


فریاد من است که می گویم


من تها نیستم ، تنها منتظرم

شرط عشق

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.

موعد عروسی فرا رسید.

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود.

همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت،

مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند.

مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.

جرم قشنگ ....

      

ذات و بافت عشق

 مگذار که عشق به عادت دوست داشتن تبدیل شود

مگذار که حتی آب دادن گل های باغچه

به عادت آب دادن گل های باغچه تبدیل شود

عشق،عادت به دوست داشتن دیگری نیست

پیوسته نو کردن خواستنی است که

خود پیوسته خواهان نو شدن است و دگرگون شدن

تازگی،ذات عشق است

و طراوت،بافت عشق.

چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت

و عشق همچنان عشق بماند؟؟؟

مثل آوار رو سرم خراب کردی.....چرا؟

چرا با من اینجوری میکنی....

چرا انقد به حس من شک داری؟؟؟؟چرا هیچ وقت منو باور نداری؟؟؟؟

من هیچوقت به احساس تو شک نکردم٬چون همون قد که به عشق خودم نسبت به تو مطمئنم حس توام نسبت به خودم درک میکنم....هیچوقت حرفاتو حستو زیر سوال نمیبرم.....اما تو همش با این حرفات ٬فکرات دلسردم میکنی

عزیزم تو مثل نفسی تکرارت تضمین بودن منه........چرا باور نداری؟؟؟

من دیگه باید چیکار کنم؟؟؟؟وقتی من واسه اسم قشنگت حاضرم خونمو بدم بدون واسه خودت جونمم میدم................

شاید تو راس میگی این فکرات واسه دوست داشتن زیاده ......نمیدونم

ولی عزیزم فکر منم باش

من قول میدم تا همیشه دوست داشته باشم

حس پاکه ....

چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی
یکی که بهش اعتماد داری
بهت اعتماد داره
از دلتنگی هاش برات میگه
از دلتنگی هات براش میگی
اروم میشه
اروم میشی
حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه

این حس مثل قطره های باران پاکه


نیاز دارم به .....

نیاز دارم به شنیدن صدای تو،

اشتیاق به بودن در کنار تو،

و درد سودا زده ای

از سر نبودن نشانه های باز آمدن تو.

شکیبایی، شکنجه من است،

نیازی مبرم دارم به تو، ای پرنده عشق،

به مهر تابناکت بر روز یخ زده ام،

به دست یاری دهنده ات بر زخم هایم

که راویشان هستم.

آه، نیاز، درد، اشتیاق!

بوسه های پر دوامت، مایه حیات من

شریک شدنی.....

عشــ♥ــــق


نــــه دادنی اســــت نـــه گرفـــتنی



عشــ♥ــق شریکـــــ شـــدنی اســ ــت.

 

 

 

 

باتشکر از نفیسه

بی وفا....

در دفترم نوشتم : عشق زیباست ...

معلم دفترم را دید گفت این یک رویاست

گفتم:ای معلم چه میگویی ؟!

معلم گفت :در داستان عشق عاشق همیشه تنهاست !

پرسیدم از روی کنجکاوی پس چرا داستان لیلی ومجنون بر سر زبان هاست ؟!

معلم خنده ای کرد و گفت : آن داستان که گویی فقط در افسانه هاست !!!!

شدم معلم که چرا گفت : پزمرده ازطرف

معشوق همیشه

بی وفاست....

با من نجنگ ، من دوست دارم . . .


بعضی وقتا تو دعوا فقط باید نگاه کنی! سکوت کنی!


فحشاشو بده و بهونه هاشو به جون بخری!

تموم که شد بغلش کنی و اروم. در گوشش بگی

با من نجنگ ، من دوست دارم . . .

اصرار عشق

چه اصراری است ؟!


من که می دانم ، تو هم می دانی


می دانی با تلقینِ دوست داشتن


نمی شود کسی رو دوست داشت


ساده باش


باوجود باش


و باور کن


چیزی را که در وجودت


نداری برایِ من …

بدونـــــــــــــــــ منــــــــــــــ

اینــــــــــــ شبـــــــــ ها تنهـــــــــــــا به این می اندیشمـــــــــ

که مگــــــــــــــر من ترا چقــــــــدر دوســــــــت داشتمـــــــــــــــ


که خوشبختیتــــــــــــ تنهــــــــــا آرزویمـــــــــ بود...


حتـــــــــــــــــــــــی ، بدونـــــــــــــــــ منــــــــــــــ

پروانگی

نمي دانــم

چــرا بيــن ايــن همــه ادم


پــيــله کــرده امــ

بــه تــو

شــايد فــقط با تــو

پــروانــه مي شـــوم

ســنـگـيــنــي گـفــتــه هــايــم

بــه سـنــگـيــنـي گــوش هــايـتــ دَر . . .!